شهيد مدافع حرم محسن فانوسي

  • خانه

روایتگری اربعین

18 شهریور 1402 توسط زهرا نهاونديانپور

معجزه

 

شور وحال ثبت نام پیاده روی اربعین طوری بود که همه را مشتاق رفتن میکرد.من هم که بی تاب بودم برای این سفر عشق، با اینکه میدانستم هزینه مان کافی نیست برای رفتن اما نا امید نشدم با خود گفتم اگر امام حسین ما را قابل بداند حتماً شرایط را برایمان فراهم می کند،همه چیز رو مهیا کردیم،گذرنامه گرفتیم،ثبت نام کردیم و حتی کوله پشتی هایمان را هم آماده کرده بودیم،اصلا به نرفتن فکر نمی‌کردیم.

چند روزی گذشت و من منتظر یک معجزه بودم، می‌دانستم امام حسین ما را فراموش نمی‌کند واگر قسمت باشد ما هم راهی می‌شویم. آن روز حال خوبی داشتم غذایم را نذر امام حسن پختم انگار می‌دانستم قرار است اتفاق خوبی بیفتد.

همسرم که وارد خانه شد حال دگرگونی داشت پرسیدم اتفاقی افتاده قضیه را برایم تعریف کرد،گفت:

یکی از دوستانش در مورد سفر اربعین با ایشان صحبت کرده و همسرم گفته بود خیلی دوست داریم راهی شویم اما مقداری مشکل مالی داریم.به طور غیر منتظره ای خانمی را معرفی کردند که قرار بوده به سفر اربعین برود اما شرایط برایش فراهم نشده است و نذر کرده طلاهایش را به مسافران اربعینی بدهد که از لحاظ مالی به مشکل خورده اند.اشک در چشمانمان حلقه زد😭باورش کمی سخت بود اما این همان معجزه ای بود که منتظرش بودم.

یا امام حسین از همان ابتدا می‌دانستم باز کردن این مسیر فقط بدست شماست. من با دستان خالی امید به رفتن داشتم و شما امید کسی را ناامید نمیکنید😭😭😭

 

 

#روایتگری اربعین

 نظر دهید »

روایت گری اربعین

18 شهریور 1402 توسط زهرا نهاونديانپور

روز سوم سفرمان بود که سرماخوردگیم خیلی شدید شده بود و دیگر توان پیاده روی نداشتم از طرفی دخترکم تب کرده بود همین اتفاقات سبب شد که دیگر پیاده روی نکنیم و با وسیله نقلیه خود را به کربلا برسانیم.به محض رسیدن به کربلا آقای محترمی با دیدن همسرم و صحبت با ایشان ما را دعوت کردند به منزلشان و ماهم پذیرفتیم.صاحب خانه مارا راهنمایی کرد تا آقایان در اتاق آقایان و خانم هادر اتاقی که مخصوص خانم هاست استراحت کنند.بعداز سلام و احوالپرسی، همسر و دختر صاحب خانه از ما پذیرایی کردند و متوجه شدند من و دخترم بیمار هستیم و برای ما دارو تهیه کردند الحمدلله تب دخترم رفع شد،خانم خانه که بسیار مهربان و با عطوفت بود به من می‌گفت بگذار بدنتان را ماساژ بدهم اما قبول نکردیم به زحمت بیفتند.بعد از شام مثل یک مادر مهربان به من رسیدگی میکرد و برایم چای آورد و گفت بخور تا حالت بهتر شود،اصلا اجازه نداد در شستن ظروف کمکشان کنم و مدام می‌گفت برو استراحت کن موقع خواب هم دوتا پتو برایم آورد تا جایم حسابی گرم باشد و زودتر وضعیتم بهتر شود.صبح که از خواب بیدار شدیم باز حالم را پرسید گفتم الحمدلله بهترم. موقع سرو صبحانه جدا گانه برای من یک لیوان شیر داغ آورد و می‌گفت بخور تا گلویت نرم شود . ازاین همه توجه و لطف و محبت این خانم خجالت می‌کشیدم و بهشان گفتم ان شاء الله تشریف بیاورید ایران تا در خدمت شما باشیم.هر چقدر تشکر میکردیم میگفتند ما هرچه داریم از امام حسین داریم،شما زائر امام حسین هستید.بعد از استراحت و رسیدگی های خانواده ابو علی حالمان بهتر شد و گفتیم می‌خواهیم رفع زحمت کنیم اما مدام اصرار میکردند که بیشتر بمانیم اما دیگر مجال ماندن نبود خدا حافظی کردیم و به زیارت رفتیم ،البته ازدحام جمعیت اجاره نزدیک شدن به ضریح را نمی‌داد ما هم می‌دانستیم قطعا امام حسین علیه السلام راضی نیستند جمعیت فشرده محرم و نامحرم باهم حرکت کنند ،و در اولین خیابانی که گنبد حرم مطهر دیده میشد توقف کردیم و سلام و عرض ارادت کردیم به امام مظلوممان ،باشد که مورد عنایت و قبول حضرت قرار بگیرد.

واقعا هیچ وقت فراموش نمیکنم این همه لطفی را که این خانواده عراقی به ما داشتند و امیدوارم روزی برسد که ما هم بتوانیم به بهترین شکل از زائران عراقی که به زیارت امام رضا علیه السلام می آیند پذیرایی کنیم و گوشه ای از زحمات آنها را جبران کنیم.

 

#ز_نهاوندیانپور

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

شهيد مدافع حرم محسن فانوسي

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس