روایت گری اربعین
روز سوم سفرمان بود که سرماخوردگیم خیلی شدید شده بود و دیگر توان پیاده روی نداشتم از طرفی دخترکم تب کرده بود همین اتفاقات سبب شد که دیگر پیاده روی نکنیم و با وسیله نقلیه خود را به کربلا برسانیم.به محض رسیدن به کربلا آقای محترمی با دیدن همسرم و صحبت با ایشان ما را دعوت کردند به منزلشان و ماهم پذیرفتیم.صاحب خانه مارا راهنمایی کرد تا آقایان در اتاق آقایان و خانم هادر اتاقی که مخصوص خانم هاست استراحت کنند.بعداز سلام و احوالپرسی، همسر و دختر صاحب خانه از ما پذیرایی کردند و متوجه شدند من و دخترم بیمار هستیم و برای ما دارو تهیه کردند الحمدلله تب دخترم رفع شد،خانم خانه که بسیار مهربان و با عطوفت بود به من میگفت بگذار بدنتان را ماساژ بدهم اما قبول نکردیم به زحمت بیفتند.بعد از شام مثل یک مادر مهربان به من رسیدگی میکرد و برایم چای آورد و گفت بخور تا حالت بهتر شود،اصلا اجازه نداد در شستن ظروف کمکشان کنم و مدام میگفت برو استراحت کن موقع خواب هم دوتا پتو برایم آورد تا جایم حسابی گرم باشد و زودتر وضعیتم بهتر شود.صبح که از خواب بیدار شدیم باز حالم را پرسید گفتم الحمدلله بهترم. موقع سرو صبحانه جدا گانه برای من یک لیوان شیر داغ آورد و میگفت بخور تا گلویت نرم شود . ازاین همه توجه و لطف و محبت این خانم خجالت میکشیدم و بهشان گفتم ان شاء الله تشریف بیاورید ایران تا در خدمت شما باشیم.هر چقدر تشکر میکردیم میگفتند ما هرچه داریم از امام حسین داریم،شما زائر امام حسین هستید.بعد از استراحت و رسیدگی های خانواده ابو علی حالمان بهتر شد و گفتیم میخواهیم رفع زحمت کنیم اما مدام اصرار میکردند که بیشتر بمانیم اما دیگر مجال ماندن نبود خدا حافظی کردیم و به زیارت رفتیم ،البته ازدحام جمعیت اجاره نزدیک شدن به ضریح را نمیداد ما هم میدانستیم قطعا امام حسین علیه السلام راضی نیستند جمعیت فشرده محرم و نامحرم باهم حرکت کنند ،و در اولین خیابانی که گنبد حرم مطهر دیده میشد توقف کردیم و سلام و عرض ارادت کردیم به امام مظلوممان ،باشد که مورد عنایت و قبول حضرت قرار بگیرد.
واقعا هیچ وقت فراموش نمیکنم این همه لطفی را که این خانواده عراقی به ما داشتند و امیدوارم روزی برسد که ما هم بتوانیم به بهترین شکل از زائران عراقی که به زیارت امام رضا علیه السلام می آیند پذیرایی کنیم و گوشه ای از زحمات آنها را جبران کنیم.
#ز_نهاوندیانپور